ناز ترمهناز ترمه، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ترمه دختر ابریشمی

خرید اولین لباس بارداری

نی نی گولوی نازنینم .... روزها را سپری می کنم تا زودتر به تو برسم ....ویار همچنان امانم را بریده و متاسفانه از خیلی از علایقم متنفر شده ام ...امید دارم زودتر این دوران سخت بگذره عزیز دلم شلوارهایم دیگه اندازه م نیستن و این نشونه خوبی از روند سلامت و رشد تو هستش و از این بابت خدا رو شاکرم ....بابایی این روزها دوست دارد برایم لباس بارداری بخرد ولی من با حال و روزی که دارم تمایلی به بیرون رفتن از خونه ندارم ...ولی برای اینکه دلش و باز نشکونم باهاش رفتم خیابون مفتح تا لباس بارداری بخرم ولی با دیدن اون همه لباس و رنگ ویارم عود کرد و حالم بد شد و گلاب به روت نهایتاً برای اینکه ذوق بابایی رو کور نکرده باشم یک بلوز و شلوار خریدم که بابا...
31 خرداد 1393

تب فوتبال و جام جهانی

برای تو می نویسم کوچولوی دوست داشتنی من و بابایی ... این روزها ، روزهای خاصی برای کشور و مردممون هست چون ایران تونسته به جام جهانی 2014 برزیل راه پیدا کنه . بنابراین این روزها تب فوتبال همه رو گرفته و مردم مشتاقانه فوتبال رو دنبال می کنند . امشب اولین بازی ایران با کشور نیجریه هستش و بابایی ت مشتاقانه داره فوتبال و دنبال می کنه . مامی شکموت هم که این روزها ویار بدی داره از فرصت استفاده کرد و به بهانه فوتبال کلی تخمه شور خوردم که بعد از این همه بی اشتهایی واقعااااا چسبید ... عزیز دل مامی ، تنها آرزویم برای تو شادی است و این شاد بودن رو برات فراهم می کنم ....ورزش می تونه آدم و همیشه شاد و سرحال نگه داره و امیدوارم ورزش یکی از علا...
26 خرداد 1393

درد و دل با نی نی تو دلی

نی نی مثل گلم .....شادی بخش زندگی ما .... برای تو می نویسم .... در تمام این مدت ، دل بهم خوردگی ، خواب آلودگی ، و تنفر از همه مواد قابل خوردن و آشامیدن از اساسی ترین مشکلاتم بودند . بابا محمد عزیز رو در همه روزهای مشکلم شانه به شانه ام می دیدم اما خستگی اش هم برای من قابل درک هست ....کار و تلاش محمد مهربانم و پا به پای آن پیش بردن خانواده کوچکمان از هر نظر به عهده اوست . مخصوصاً الان که من با این شرایط " ویار " نمی تونم سرکار برم و کمک حالش باشم ....خدا به وجودش برکت و سلامتی بده  راستی این و هم باید بدونی که پدرت انسان شریف و مهربانی است و آدمهای زیادی دوسش دارن و براش احترام قائلن . آخه بابایی بهترین شغل دنیا رو ...
24 خرداد 1393

نیمه شعبان

اگر عنایتی بر این گدا کنی چه می شود مس ِ وجود جان ِ من طلا کنی چه می شود ای مولای زمان ای امام زمان مهدی جان .....این روزها بیشتر به یاری و کمک شما نیاز دارم با این همه گناه و معصیت ، باز به سوی خودت اومدم تا دست یاری بگیرم .... حالا که پروردگارم من و محمد و لایق امانت داری دیده ، خودتون کمک کنید تا فرزندی سالم و صالح و شایسته داشته باشم ... الهی آمین 23 خرداد 93 - میلاد با برکت امام زمان   ...
23 خرداد 1393

تصویر ذهنی از کودک خفته در بطنم

مسافر عزیز ما .... برای تو می نویسم .... آرزو دارم که کودک خفته در بطنم سالم باشد و باهوش . و بهترین صفات را از ژن های پدر و مادرش به ارث ببرد . مدام در ذهنم تصورت می کنم عزیز دلم .....دوست دارم اگر هدیه خداوندی یک پرنسس بود ، موهای بور و فرفری با چشمان درشت و روشن و لبان کوچولو قرمز داشته باشه و اگر هدیه خداوندم یک شازده پسر بود ، موهای لخت و مشکی با چشمان درشت و تیره و لُپ های قلمبه داشته باشه بهرحال مطمئنم که هدیه خداوندم هر چه باشد زیباست و ارزشمند ....و در نهایت من فقط امانت دارش خواهم بود ... خدایا فقط دلم می خواد سالم باشه و باهوش ... خالق زیبایی ها خودت من و محمد و نی نی در راه و یاری ده .... 22 خرداد 93 ...
22 خرداد 1393

دِل انگیزترین ضرب آهنگ هستی

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید .... خدای بزرگ نمی دونم چطور باید شکرگزارت باشم !! از تو خدای مهربووون می خوام همینطور که تا امروز دست محبتت توی دستامون بوده یاری مون کنی تا بتونیم از امانتی که لایقمون دونستی به خوبی مراقبت کنیم .... خدای من ، لحظه لحظه به پشتیبانی و دَم مسیحاییت محتاجیم عزیز دل مامان و بابا ، بالاخره روز موعود ، روز سونوگرافی با تمام استرس ها و بی خوابی هایی که داشتم فرا رسید و من و بابایی تونستیم صدای قلب نازنین تو رو که 159 بار می تپید حس کنیم .... خدارو شاکریم که تو سالمی و هیچ مشکلی نداری ..... با شنیدن صدای قلب کوچولوت ، اشک شوق از چشمانم سرازیر شد و برای همه اونایی که دلشون نی نی می خواد دعا کردم ...
20 خرداد 1393

ویار

ای نَفَس زندگی ... سلام به روی ماهت .... روزهای خونه موندن همینطور که خیلی کسالت آوره ، از لحاظ روحی هم من و حساس تر کرده ! ضمن اینکه به هر بویی واکنش نشون میدم و هیچ غذایی رو  هم دوست ندارم ! امروز هر چی عدس توی خونه داشتیم و ریختم سطل آشغال ....حس بسیار بدی نسبت به عدس دارم ضمن اینکه قدرت بویایی م چندین برابر شده و بوی پیاز داغ همسایه سر خیابون هم من و عاصی می کنه !! خلاصه اینکه تمام اینها با همه بد بودنشون نشان از وجود تو داره و اینکه رشد تو متوقف نشده !!! بخاطر همین خدارو شاکرم  عزیز دلم امروز عصر مامانی ( مامان من) با خاله هدیه اومدن با کلی غذا و خوراکی  ولی من به هیچ کدومشون نتونستم لب بزنم .... امشب...
12 خرداد 1393

استراحت مطلق

لوبیای سحرآمیز مامان و بابا... سلام به روی ماهت ... امروز مامان استراحت مطلق شد و فعلاً نمی تونم سرکار برم و باید توی خونه مراقب تو باشم ....هر چند خونه موندن برام سخته ولی وجود تو همه غیرممکن ها رو برام ممکن می کنه ...منم سعی می کنم به بهترین شکل ممکن مراقبت باشم عزیز دلم ... خیلی دوستت دارم و انتظارتو می کشم ... راستی نی نی قشنگم امشب تولد آقا امام حسین (امام سوم شیعیان) هستش و من تو رو سپردم به خود ایشون . خاله فاطمه مهربون با عمو مسعود اومدن خونه مون و کلی غذاهای خوشمزه برامون آوردن و همچنین سوغاتی های کربلا رو بهمون دادن که برای شما یه دست بلوز و شلوار ببعی هستش که میدونم با عشق خریدن . واقعاً دستشون درد نکنه .....
11 خرداد 1393

اولین مراجعه به دکتر محمد حسین بدخش

نی نی گولوی مامان و بابا سلام به روی ماهت ..... نی نی قشنگم این روزها حال خوشی ندارم و تهوع صبحگاهی خیلی اذیتم می کنه حتی مسواک نمی تونم بزنم چون بالا میارم .... تقریباً از هر بویی هم بیزارم و البته با تمام وجود به شکرانه بودنت تحمل می کنم . امروز توی شرکت خیلی خسته شدم و وقتی برگشتم خونه کلی حالم بد بود و نگرانت شدم . به بابایی گفتم حتماً باید برم مطب دکتر و بابایی کلی سعی کرد از منشی دکتر حنطوش زاده وقت بگیره که موفق نشد !! به همین خاطر رفت خیابون خودمون (سنایی) دنبال یه دکتر زنان بگرده . آخه میدونی نی نی قشنگم توی خیابونمون چند تا ساختمان پزشکان و یک بیمارستان (بیمارستان تهران) هم هست ...بالاخره جستجوی بابا محمد نتیجه داد و م...
7 خرداد 1393

اولین سونوگرافی

نی نی قشنگم ..... امروز عصر همراه بابایی رفتیم مطب خانم دکتر حنطوش زاده و جواب آزمایش و نشون دادیم و ایشون برای اطمینان با توجه به سابقه ای که از من داشت من و فرستاد سونوگرافی . از اونجایی که همه سونوگرافی ها شلوغ بودن و وقت نداشتن و دل تو دل ما هم نبود ، می خواستیم هر طور شده خیالمون از بابت وجود تو راحت بشه . زنگ زدم به شروین جوون و خودش زنگ زد به سونوگرافی که می شناخت و برامون وقت گرفت و ما هم فوری خودمون و رسوندیم به اونجا .... مطب خیلی شلوغ بود ولی چون شروین سفارش کرده بود ما رو پذیرش کردند .... خلاصه بعد از 4 ساعت معطلی ، خانم دکتر فاطمه مهتاب قربانی که بی نهایت خوش اخلاق هم بودند به من گفتند : "به لطف خدا همه چی خوبه و نی ن...
3 خرداد 1393
1